هنر شکوفایی دیرهنگام

چگونه به موفقیت برسیم
با اینکه موتزارت نابغهای آسمانی بود، اما در دوران نوجوانی و اوایل دههی سوم زندگی خود، مشکلاتی داشت. اگرچه او در همان دوران هم آهنگساز پرکاری محسوب میشد، اما مجبور بود که در شهر خودشان سالزبورگ، بهعنوان یک نوازندهی ارگ و مایستر (سرنوازنده) کار کند تا بتواند اموراتش را بگذراند. او که درآمد کافی نداشت، با نارضایتی زندگی میکرد و مجموعهای از برنامههای موسیقایی متوسط را روی صحنه میبرد، عطش سوزانی داشت تا زمان و انرژی بیشتری را صرف ساخت کارهای هنری خودش کند. بنابراین پس از یک دوره تردید و تامل، دقیقاً همین رویه را پیش گرفت. او از شغل خود استعفا داد، کارگاهیدر وین برپا کرد و توانست مفیدترین و خلاقانهترین دورهی زندگیاش را رقم بزند.

حتی اگر هیچ امیدی ندارید که به درجهی مهارت و چیرگی موتزارت برسید، میتوانید با حس نیاز او برای رهایی از قید رسومات ارتباط برقرار کنید. شاید حس کنید که شغلتان بسیار خستهکننده است. شاید همهی وظایفتان را بهدرستی انجام داده باشید – عملکرد تحصیلی خوبی داشتهاید، سخت تلاش کردهاید و شغل خوب و پردرآمدی به دست آوردهاید – اما از اینکه آدمی معمولی و مشابه دیگران هستید، عذاب میکشید. شاید مشتاق دستیابی به دستاوردی هستید که متعلق به خودتان باشد.
اگر مشتاق اجرای کاری هستید که حس رضایت شخصی بیشتری به همراه داشته باشد – فرضاً به دنبال تاسیس یک استارتاپ یا تبدیل کردن یکی از سرگرمیهای خود به یک حرفهی تماموقت هستید – احتمالاً آمادهسازی یک برنامهی عملیاتی برای آن را وظیفهی دلهرهآوری میدانید. بااینحال تعدادی کتاب جدید منتشر شدهاند که میگویند قادر به توسعهی ابزارها، توانمندی و اهداف شفاف خود هستید تا اثری همانند دون جیووانیِ موتزارت خلق کنید.
ادیت هال در کتابش به نام «شیوهی ارسطو» به شرح اعتقاد این فیلسوف باستان میپردازد که :

اگر برای دستیابی به پتانسیلهای منحصربهفرد خودتان تلاش نکنید – بر خلاف رویهای که موتزارت پیش گرفت – طبیعی است که حس نارضایتی داشته باشید. به گفتهی ارسطو، در این شرایط است که باید امور را اصلاح کنید و به شیوهی صحیح پیش ببرید. فیلسوفی به نام جان کاگ، نویسندهی کتاب «پیادهروی با نیچه»، نیز با این موضوع موافق است. او مینویسد: «شایستگیهای درونی ما، منتظر نمیمانند تا به سراغشان برویم و کشفشان کنیم، بلکه شخصیت ما طی یک فرایند فعال و جاری شکل میگیرد تا تبدیل به خودمان شویم.»
بنابراین منتظر چه هستید؟ ریچ کارلگارد، ناشر مجلهی فوربس و نویسندهی کتاب «شکوفههای دیرهنگام»، میگوید که تعلق خاطر شدید فرهنگمان به کسب دستاوردهای زودهنگام، موجب دلسردی ما برای پیگیری علائقمان میشود. بهجای پیگیری علائق گوناگون، مطالعات گسترده و صرف زمان کافی – که از لازمههای خودیابی هستند – تشویق میشویم که در آزمونهای آ.سی.ای شرکت کنیم، بلافاصله متخصص شویم و به دنبال حرفههای مطمئن، باثبات و پرمنفعت باشیم. در نتیجه، اکثر ما تعالی حرفهای را مقدم بر رضایت شخصی میدانیم و در غالب موارد، خود را طی این فرایند گم میکنیم. بنا به گفتهی دیوید اپستین، خبرنگار و نویسندهی کتاب «گستره»، تعلق خاطر ما به تخصص، در میان والدین دلواپس و مربیان ورزشی ردههای سنی پایه نیز نفوذ کرده است. تخصص را نمیتوان یک دارایی محسوب کرد، مگر شغلتان بهگونهای باشد که در آن، وظایف روتین و تکراری انجام دهید. بهرهمندی از گسترهی متنوعی از مهارتها و تجربیات، به نفعتان تمام خواهند شد، زیرا به شما اجازه میدهد که زیرکتر و خلاقتر باشید.
کتاب «گستره؛ عمیق یا وسعت» توسط نشر نوین ترجمه و منتشر شده است
نویسندگان کتاب «برندهی غیرمنتظره»، تاد رز و اوگی اوگاس از دانشکدهی آموزش هاروارد، در مطالعهی خود روی افرادی که از ناکجاآباد آمدند و به موفقیتهای بزرگی دست یافتند، به اثرات منفی کسب تخصصهای زودهنگام اشاره کردهاند. این دو مینویسند: «باوجود تجربهی حس خستگی، درماندگی، دستکم گرفته شدن یا دستپاچگی، اکثر برندگان ناگهانی، سالها با گامی آرام پیش میروند تا اینکه بالاخره متوجه میشوند که از زندگی خود راضی نیستند.» سپس و پس از گذراندن یک دورهی جاهطلبی و خروش، این افراد ظاهراً معمولی – دستیاران مدیر، مهندسها، مدیران فناوری اطلاعات – میتوانند «خواستهها، پیشبینیها و آرزوهای» خود را محقق کنند و به افراد موفقی نظیر سرپیشخدمتها، کارآفرینهای سبک زندگی و هنرمندان محبوب تبدیل شوند.
به گفتهی رز و اوگاس، برای اینکه بتوانید چنین تحولی را در زندگی خود پیاده کنید، باید یک خردهانگیزه داشته باشید تا عمیقاً الهامبخش شما باشد. بهعنوان مثال، وقتی کورین بلوک شغل خودش یعنی مشاور سیاسی را رها کرد تا شرکت اربان سیمپلیسیتی (شرکتی که در زمینهی سازماندهی و تغییر دکوراسیون خانهها و دفاتر فعالیت میکند) را تاسیس کند، خردهانگیزهی خود را «سازماندهی فضاهای فیزیکی» نامید. توجه کنید که او از عباراتی نظیر «اجرای یک کار خلاقانه» یا «شروع کسبوکار خودم» بهره نگرفت. این عبارات، کلیتر و مبهمتر از آن هستند که بتوان سازمانی را براساسشان بنا کرد. در عوض، او وظیفهای را بهعنوان هدف خود تعیین کرد که موجب برانگیختن کنجکاوی و لذت درونیاش میشد و از همان انگیزه، بهعنوان چراغ راه خود بهره گرفت.
چنیدن نکته هستند که باید با پیشروی در این مسیر به ذهن بسپارید.

بهعنوان نمونه، ارسطو تقریباً 50 ساله بود که خود را وقف نویسندگی و فلسفه کرد. گذران یک مسیر طولانی و زیگزاگی برای برآوردهسازی حس رضایت شخصی، عوایدی نیز به همراه دارد. به خاطر داشته باشید که طی چنین مسیرهایی موجب افزایش خرد، انعطافپذیری، تواضع، خودآگاهی و خلاقیت شما خواهد شد. به همین دلیل است که میانگین سنی بنیانگذاران استارتاپهای موفق، 45 سال است. کارلگارد با ارجاع به تحقیقات یک روانشناس رشد به نام اریک اریکسون، مینویسد: «حدفاصل 40 تا 64 سالگی، دورهی زمانی منحصربهفردی است که خلاقیت و تجربه با یک نوع بشردوستی برای کل مردم دنیا همراه میشود که به زندگی ما ارزش میدهد.»
با این اوصاف، وقتی تصمیم گرفتید که این مسیر را طی کنید، احتمالا به چند سال زمان نیاز داشته باشید تا به مقصد برسید. اما همانطور که تحقیقات نشان دادهاند، تغییرات کوچک هرروزه میتوانند اثرات تجمعی به دنبال داشته باشند و به شکلی آهسته و پیوسته، موجب نزدیکتر شدنِ شما به شخصیت مدنظرتان شوند.
هر بار که گیر کردید، به یاد جوآن بیفتید، زن مستعد و خلاقی که کل دههی سوم زندگیاش را از این شاخه به آن شاخه پرید و بهعنوان محقق، منشی و «معلم انگلیسی بهعنوان زبان دوم» کار کرد. او که گزینهای را پیش روی خود نمیدید و افسردگی بالینی گرفته بود، حس یک شکستخوردهی مطلق را داشت. اما جوآن از همین حس ناامیدی به نفع خودش بهره گرفت. ازآنجاییکه نتوانسته بود با پیشروی در مسیر استاندارد به موفقیت برسد، حس کرد که باید به دنبال خواستهی همیشگی خود برود: نگارش رمانهای فانتزی برای کودکان. همانطور که بعدها به خاطر میآورد: «دیگر نمیخواستم تظاهر کنم و چیزی غیر از خواستهی واقعی خودم را دنبال کنم.»
احتمالاً نامش را شنیدهاید. نام او، جی.کی. رولینگ است.
هماکنون زمان تلاش فرا رسیده است.
کوین اِورز، کمک ویراستار اچ بیآر
نظرات شما