مدیر ای‌ای‌آی درباره‌ی سنجش تاثیر ایده‌ها می‌گوید

banner
در تابستان 2008، خیلی راضی و خوشحال به‌عنوان استاد دانشگاه سیراکوس کار می‌کردم که یک تماس تلفنی غیرمنتظره دریافت کردم. طی سال پیش، انستیتوی اینترپرایز آمریکا – یکی از شناخته‌شده‌ترین اندیشکده‌های کشور که رابطه‌ای پاره‌وقت با آن داشتم – در جستجوی یک مدیر جدید بود. آیا تمایل داشتم که این شغل را بگیرم؟

این صنعت بسیار کوچک است، بنابراین هیچ سلسله‌مراتب جاافتاده‌ای برای رهبری ندارد. هیئت‌ها هیچ‌گاه مطمئن نیستند که چه نوع افرادی باید هدایت سازمانشان را به دست بگیرند و جستجوهای مدیریتی غالباً چالش‌برانگیزند. به‌صورت اتفاقی متوجه شدم که گزینه‌ی اول – یا دوم یا سوم – نیستم. سال‌ها بود که درباره‌ی تامین سرمایه و مدیریت غیرانتفاعی‌ها تدریس می‌کردم و می‌نوشتم، اما هیچ‌وقت آن را اجرایی نکرده بودم. قانع شده بودم که آخرین جمله‌ی مدیران ای‌ای‌آی پیش از ارائه‌ی پیشنهاد این شغل به من، «آه، خوب به درک – بگذارید به او هم شانسی بدهیم» بوده است. اما خوش‌شانس بودم. آن‌ها پیشنهاد دادند و من پذیرفتم.

تجربه‌ی اولین کار به‌عنوان مدیر اجرایی، یک پیشنهاد چالش‌برانگیز بود. اما من با چیزی فراتر از منحنی یادگیری استاندارد مواجه شدم. بین زمانی که این پست را در اواسط سال 2008 پذیرفتم و زمان شروع به کارم یعنی ژانویه‌ی بعدی، اقتصاد غیرانتفاعی به‌واسطه‌ی رکود بزرگ تکه‌تکه شد. اعانه‌های خیریه با در نظر گرفتن نرخ تورم تقریباً به میزان 10 درصد از 2008 تا 2009 سقوط کردند که اکثر آن در سه‌ماهه‌ی آخر سال بودند. ای‌ای‌آی وابستگی زیادی به کمک‌ها دارد، چون هیچ وام دولتی یا قرارداد تحقیقاتی دریافت نمی‌کند؛ بنابراین هم‌زمان با ورود من به کار، درآمدش افت زیادی داشت. انستیتو باید بر خلاف گذشته، برای هر دلار رقابت می‌کرد.

برای مشاهده ادامه متن مقاله، اشتراک تهیه نمایید.

ذخیره و اشتراک گذاری

نظرات شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *