کار و زندگی، مصاحبه با رابین رایت

ویراستار تخصصی: سعید قدوسینژاد؛
رایت در 10 سالگی رقصنده، در 14 سالگی مدل و در 18 سالگی بازیگر سریالهای خانوادگی تلویزیون بود. در 21 سالگی با بازی در فیلم عروس شاهزاده پا به دنیای ستارهها گذاشت. سپس ازدواج کرد و بچهدار شد و با اینکه سالها خانوادهاش را به بازیگری ترجیح داد، همچنان چندین نقش تحسینبرانگیز بازی کرد. در سال 2013 قرار شد در سریال خانه پوشالی نتفلیکس، نقش کلر آندروود را بازی کند. این سریال به رونق عصر تلویزیون اینترنتی کمک کرد. او اکنون به کارگردانی و بازیگری مشغول است و یکی از بنیانگذاران سازمان Pour Les Femmes به شمار میرود؛ یک مرکز اجتماعی که از زنان در مناطق جنگی حمایت میکند.مصاحبه توسط آلیسون بیرد
«فقط یک نفر کارگردان یک فیلم یا نمایش نیست. همه کارگردانش هستند. همهٔ ما معماران این ساختمان هستیم.»
مجله کسبوکار هاروارد: بعد از نقشهای موفقی که در فیلمهایی مانند عروس شاهزاده و فارست گامپ بازی کردید، قدمهای بعدیتان را چه میدیدید؟
رایت: تحت فشار بودم. یا باید در صحنه میماندم یا فراموش میشدم. اما سعی کردم گیر این دوراهی نیفتم، چون دورنمای بلندمدتی داشتم. میدانستم میخواهم تا وقتی توان دارم به بازیگری ادامه دهم، پس باید گزیدهکار میبودم.
هنگامی که پروژهای به شما پیشنهاد میشود، از نظر روحی و ذهنی چه تجربهای را پشت سر میگذارید؟
نگاه میکنم ببینم با چه کاری بیشتر ارتباط برقرار میکنم. شغل بازیگری خیلی احساسی است. شبیه این است که هر روز پیش رواندرمانگر بروید، چون دارید شخصیتی را میشکافید و به درون کالبد او میروید و وارد لایههای عمیق شخصیت نقشتان میشوید. نقشهایی بودهاند که حس میکردم هنوز آمادگیشان را ندارم. میدانستم شخص دیگری خیلی بهتر از پس آن نقش برمیآید.
به نظرتان وقتی احساس آمادگی نمیکردید، بهتر نبود خودتان را به چالش میکشیدید؟ خیلی طول کشید تا برایم پیش بیاید. اواخر دهۀ ۴۰ زندگی. میدانید که در صنعت بازیگری آدم خیلی دچار کلیشهٔ نقش میشود. در تمام مدتی که مشغول بزرگکردن بچههایم بودم و سالی بیشتر از یک نقش بر نمیداشتم، همیشه نقش زنهای رنجور و دردمند را بازی میکردم. اما دوست داشتم این چارچوب را بشکنم و بیرون بزنم و سریال خانۀ پوشالی این فرصت را به من داد. کلر شخصیت خیلی شروری داشت. دورترین شخصیت ممکن به من بود.
تولیدکننده فیلم، دیوید فینچر، گفته مجبور شده به شما التماس کند.
نمیخواستم در سریالهای تلویزیونی بازی کنم. قبلاً در سریال «سانتا باربارا» بازی کرده بودم و یادم بود ساعتهای طولانی کار و حفظ کردن روزانه ۱۰-۱۵ صفحه متن چهقدر سخت است. عاشق فیلم بودم و دوست داشتم نقشهای متعددی بازی کنم و گیر یک نقش نیفتم. اما دیوید گفت، «به من اعتماد کن. این فیلم میترکاند.» و من گفتم «آخه این چه نقشیه؟ زنه عروسک رئیسجمهوره.» گفت که با کمک هم این شخصیت را پرورش خواهیم داد. «او بانو مکبثِ ریچارد سوم خواهد بود.» به دیوید اعتماد دارم. از فیلمها و طرز فکرش خیلی خوشم میآید. پس گفتم، «بسیار خب، بزن بریم.»
چه شد که از کارگردانی سردرآوردید؟
تهیهکنندهها و مدیرهای تولید از من خواستند. تا مغز استخوان ترسیده بودم، اما تیم فوقالعادهای داشتم. فیلمبردارمان بیش از ۳۷ سال سابقۀ فیلمبرداری سینمایی داشت و میگفت «هوات رو دارم. همینطور که جلو بریم یاد هم میگیری.» موهبت بزرگی بود. خیالم خیلی راحت شد. به آخر کار که رسیدیم، عاشق کارگردانی شده بودم، بهخصوص از دیدن پیشرفت بازیگرها لذت میبردم. متن را میدهی دستشان و درست جلوی چشمهایت شروع میکنند به تحول. جان تازهای به آدم میدهد.
پس از اتهامات آزار جنسی علیه کوین اسپیسی و جدایی او، اعضای تیم چگونه برای ادامۀ راه تصمیم گرفتند؟
تقریبا دو ماه کار را تعطیل کردیم. گذشت و فکر کردیم که: «باید سریال را ادامه دهیم یا متوقف کنیم؟» دیدیم بهتر است پایانی برای سریال به تماشاچیها بدهیم. از طرفی نمیخواستیم بازیگرها و تیم تولید بیکار شوند. نمیشد بگوییم: «میدانم داری پول شهریهٔ کالج فرزندت را میدهی اما ببخشید، تعطیل شدیم.» کارِ درست این بود که سریال را تمام کنیم.
الان مشغول کارگردانی فیلم و سریالهایی مثل اُزارک هستی. خودت را چهجور رهبری میدانی؟
مهمترین موضوع نشاندادن خوشقلبی است. وقتی همه بتوانند بگویند: «جواب رو نمیدونم. بیاین سر این موضوع صحبت کنیم و نظرات همدیگه رو بشنویم. بعد ایدهای رو که بهتره برای پروژها انتخاب میکنیم.» انرژی خوبی ایجاد میشود.
نظرات شما